“سردبیر: شاپور –ت”
عصر یکشنبه، زمانی که صدای انفجارهای سنگین از قلب پایتخت ایران برخاست و دود از دستکم ۹ نقطهی تهران زبانه کشید، چهرهی واقعی بحران خود را نشان داد. در حالیکه رسانههای حکومتی جمهوری اسلامی همچنان سکوت کردهاند، منابع بینالمللی و شبکههای اجتماعی از واقعیتی پرده برداشتند که نظام تلاش میکند پنهان نگه دارد: تهران دیگر در خط مقدم جنگ قرار گرفته است.
بر اساس گزارشها، جنگندههای اسرائیلی اهدافی از جمله ساختمانهای متعلق به سپاه و سامانههای پدافند هوایی را در عمق تهران هدف قرار دادند. این حملات نمادین نبود؛ ضربهای بود مستقیم به مرکز فرماندهی نظامی جمهوری اسلامی.
در این میان، نام امیرعلی حاجیزاده، فرمانده ارشد هوافضای سپاه، در میان کشتهشدگان آمده است. مقامات اسرائیلی مدعی شدهاند که با یک عملیات فریب، چندین فرمانده ارشد را در یک مقر زیرزمینی هدف قرار دادهاند. چنین اتفاقی، فارغ از صحت تمام جزئیاتش، نشانهای واضح از نفوذ اطلاعاتی و شکنندگی ساختار نظامی ایران است.
و باز هم سناریوی همیشگی تکرار میشود: تهدیدهای بیپشتوانه، انکار تلفات، و وعدههای توخالی برای «ادامه مقاومت». اما واقعیت آن است که نظام جمهوری اسلامی همیشه زمانی به دنبال صلح میرود که دیگر چیزی برای چانهزنی باقی نمانده باشد.
اکنون خیابانهای تهران نه از ترافیک روزمره، که از خودروهایی پر شدهاند که در حال فرار از شهرند. مسیرهای خروجی، از آزادراه تهران-شمال تا محور قم و هراز، با ترافیک سنگین مواجهاند. مدارس و مساجد بهعنوان «پناهگاههای اضطراری» معرفی شدهاند. مردم نه در حال مقاومت، که در حال نجات جان خود هستند.
در آنسو، بنیامین نتانیاهو این جنگ را «نبرد بقا» توصیف کرده و گفته هدف اصلی، توقف برنامه موشکی و هستهای ایران است. او مدعی است که اگر حمله را آغاز نمیکردند، ایران ظرف دو سال به ۲۰ هزار موشک بالستیک مجهز میشد. این ادعا، بهانهای برای آغاز حمله بود و اکنون تلاش اسرائیل برای کشاندن پای آمریکا به عملیات نظامی علیه فردو، از پشت پرده به صحنه آمده است.
سپاه در بیانیهای مدعی رهگیری دهها پهپاد و موشک شد، اما واقعیت روی زمین چیز دیگریست: فرماندهان ارشد کشته شدهاند، تأسیسات کلیدی آسیب دیدهاند و تهران، در قلب بحران قرار دارد.
از همه مهمتر، حکومت حتی در چنین شرایطی نیز واقعیت را نمیپذیرد. وزارت خارجه جمهوری اسلامی خبر ارسال پیام از طریق قبرس به اسرائیل را انکار کرد، در حالیکه رئیسجمهور قبرس تأیید کرده بود خامنه ای چنین درخواستی داشته است. این تناقض آشکار، همان رویکرد آشنای جمهوری اسلامی است: یک روایت برای مردم داخل، یک سیاست برای قدرتهای بیرون.
نتیجهگیری:
بحران جمهوری اسلامی فقط نظامی نیست، بلکه ماهیتی وجودی دارد. نظامی که بر توهم، پروپاگاندا و خودفریبی بنا شده، حالا با واقعیت تلخی مواجه است که دیگر نمیتواند آن را سانسور کند. و باز هم، طبق معمول، به فکر صلح خواهد افتاد… اما فقط وقتی که همهچیز را باخته باشد.