“سردبیر: شاپور –ت”
در روزگاری که سیاستمداران، اپوزیسیونهای رنگارنگ، و قدرتهای جهانی هنوز سردرگم ماندهاند که چگونه با پدیدهی جمهوری اسلامی کنار بیایند، رضا پهلوی آرام، بیهیاهو، اما با صلابت، یکی پس از دیگری، سنگرهایی را تسخیر میکند که تا دیروز تسخیرناپذیر مینمودند. گردهمایی مونیخ، نه صرفاً یک جلسه همفکری سیاسی، بلکه نقطهی عطفی در مسیر همگرایی نیروهای دموکراسیخواه ایران بود؛ مسیری که رضا پهلوی، با اتکا به اعتماد مردم و فاصله گرفتن از تمام فرقهگراییهای سیاسی، با هوشمندی آن را هدایت میکند.
او نه با شعارهای تند، نه با وعدههای توخالی، بلکه با یک سرمایه بیبدیل حرکت کرده است: اعتماد عمومی. سرمایهای که هیچ صندوق رأی و هیچ قدرت خارجی نمیتواند بسازد یا بخرد. این اعتماد، حاصل سالها سکوت مدبرانه، رفتار مدنی، و اصرار بر صلحجویی در برابر خشونت سیستماتیک جمهوری اسلامی است.
مونیخ نشان داد که رضا پهلوی دیگر فقط یک نام نیست؛ بلکه برند وحدت است. او نمایندهی نهتنها یک خاندان، بلکه یک آرمان ملی است: آرمان نجات ایران از چرخهی سرکوب، تحقیر، و بحران.
در حالی که بسیاری از چهرههای سیاسی در دام egotrip (سفر خودخواهانه) و دعوای سهمخواهی افتادهاند، رضا پهلوی مسیر دیگری را برگزیده؛ مسیر تسخیر قلبها. این همان مسیری است که امروز مردم داخل ایران، از شهروندان خسته در زاهدان تا مادران دادخواه در تهران، بهدنبال آنند. مسیری که به جای «رهبر شدن»، به «رهیاب مردم» بودن تکیه دارد.
هر حضور بینالمللی، هر ائتلاف تازه، و هر پُستِ ویدئویی او در شبکههای اجتماعی، مهر تأییدیست بر اینکه شکاف میان اپوزیسیون و مردم در حال ترمیم است. رضا پهلوی اکنون نه یک ناظر از دور، که بازیگر اول صحنهی سیاستِ براندازی مدنی است؛ بدون نیاز به گلوله، بدون تکیه بر نفوذهای امنیتی یا سرمایههای مشکوک.
شاید مهمترین پیام گردهمایی مونیخ همین باشد: زمانیکه مردم آمادهاند، و یک چهرهی ملی با زبان مشترک با آنها سخن میگوید، تغییر نه دور، بلکه در دسترس است.
سنگرهای نظام یکی یکی فرو میریزند؛ نه به ضرب تفنگ، بلکه زیر وزن اعتماد و اتحاد. و رضا پهلوی، بیسروصدا اما قاطع، این مسیر را تا پایان خواهد رفت.