“سردبیر: شاپور –ت”
جمهوری اسلامی در طول چهار دهه اخیر، همواره تلاش کرده با ابزارهایی چون فیلترینگ، کندکردن اینترنت، دوربینهای نظارتی، سامانههای ثبت اطلاعات شخصی، و سیستمهای هوشمند کنترل اجتماعی، جامعهای ساکت، منفعل و مطیع بسازد. اما آنچه در این میان از دیدگان حاکمان پنهان مانده یا شاید عامدانه نادیده گرفته شده، حقیقتی ساده و انکارناپذیر است: قدرت رصد، یکطرفه نمیماند.
وقتی مردم در تاریکی و محدودیت اینترنت دستوپا میزنند، اما مقامات با اینترنتهای پرسرعت و بدون فیلتر در پلتفرمهای خارجی حاضر میشوند، این تضاد، خود سندی از بیعدالتی و بیکفایتی است. این حاکمیت نفهمیده که هر حرکتش زیر ذرهبین همان فناوریهایی است که برای سرکوب مردم از آن استفاده میکند.
در سیستمهای بسته و خودکامه، نادانی یک خطر فردی نیست؛ نادانی، تبدیل به سیاست حکومتی میشود. مقاماتی که در حلقههای بلهقربانگو پرورش یافتهاند، نه اهل دانشاند، نه اهل پاسخگویی، نه دلنگران مردم. آنها دروغ میگویند، فساد میکنند، ثروت میاندوزند، و وقتی نتیجهی اعمالشان برملا میشود، آن را به دشمنان خارجی نسبت میدهند.
اما دشمن واقعی بیرون از مرزها نیست. دشمن در درون کاخهای شیشهای است؛ آنجایی که تصمیمگیران، دانایان را حذف و نادانان را ترفیع میدهند. آنجایی که «واقعیت» جای خود را به «توهم» داده، و هر منتقدی برچسب دشمن خورده و حذف میشود.
چه شده که این نظام، مردم خودش را دشمن فرض کرده و آنان را زیر چتر نظارتی سنگین گرفته، اما نفهمیده که خودش زیر چتر دقیقتری از نگاه جهانی و داخلی قرار دارد؟ از موبایلهای آمریکایی در جیب مقامات تا نرمافزارهای داخلی پر از درهای پشتی، هرچیزی که برای کنترل مردم ساخته شد، تبدیل به سند بیکفایتی و فساد خود آنها شد.
جمهوری اسلامی نفهمیده، یا نخواسته بفهمد، که امنیت با سرکوب نمیآید. اعتماد، از پشت لنز دوربین نمیروید. عدالت، در سامانههای ردیابی پلاک خودرو متولد نمیشود. حکومتی که خود را در آیینه نمیبیند، دیر یا زود از پرتگاه سقوط خواهد کرد.
و امروز، شاید آن لحظه فرارسیده است.