“سردبیر: شاپور –ت”
میرحسین موسوی، نخستوزیر جمهوری اسلامی در دوران جنگ ایران و عراق، یکی از چهرههای پیچیده و چندلایه سیاست ایران معاصر است. مردی که از دل انقلابیترین جریانهای اسلامی بیرون آمد، اما بهمرور، به یکی از منتقدان ساختار قدرت در نظام اسلامی تبدیل شد. او در سالهای اخیر، با سخنانی متفاوت و گاه متناقض نسبت به گذشته، توجه بسیاری را به خود جلب کرده است؛ از جمله اظهارات جنجالیاش درباره کورش و داریوش.
نخستوزیر خط امام؛ نقش تاریخی موسوی در اسلامیسازی حکومت
موسوی در دهه ۶۰ خورشیدی، نهتنها یکی از چهرههای اصلی تثبیت حکومت جمهوری اسلامی بود، بلکه به عنوان نخستوزیر، سهم بزرگی در نهادینه کردن اقتصاد دولتی، سرکوب احزاب مخالف، و تداوم فضای امنیتی آن دهه داشت. او نهفقط با سیاستهای لیبرالی، بلکه با هرگونه بازگشت به هویت ملی و باستانی ایران نیز زاویه داشت.
در همین دوره بود که نظام آموزشی، رسانهها و حتی تقویم رسمی کشور بهطور کامل «اسلامیزه» شد و هر نشانی از ایران پیشااسلامی بهعنوان نماد «طاغوت» سرکوب شد. موسوی نهتنها مخالفتی با این روند نداشت، بلکه خود یکی از معماران فرهنگی آن بود.
چرخش یا تناقض؟ از نفی کورش تا انتقاد از ولایت مطلقه
یکی از جملههای بحثبرانگیز موسوی که در سالهای اخیر بارها نقل شده، این است:
«کورش و داریوش را برای ما ساختند تا این اسلام را از ما بگیرند».
این جمله، چه حقیقتاً از او نقل شده باشد و چه در خدمت پروژه تبلیغاتی جناحهای دیگر بوده باشد، بهخوبی بازتابدهنده دیدگاه بخشی از جریان مذهبی حاکم در دهههای اول جمهوری اسلامی است که تلاش داشتند هرگونه بازگشت به هویت ایرانی پیش از اسلام را «ساختگی» و «استعماری» جلوه دهند.
اما موسویِ پس از جنبش سبز، بهویژه از سال ۱۳۸۸ به بعد، تصویری متفاوت از خود ارائه کرد. او بهتدریج به منتقد «ولایت فقیه»، «نهادهای نظامی» و حتی بهنوعی اسلام سیاسی تبدیل شد؛ تا جایی که در بیانیههای خود به دفاع از حقوق اقلیتها، لزوم بازگشت به «مردمسالاری»، و نقد استبداد دینی پرداخت.
مخاطبانی که تغییر نکردند؛ چرا موسوی برای مخالفان اسلام سیاسی هنوز قانعکننده نیست؟
هرچند موسوی در مواضع اخیر خود به نقد نظام اسلامی پرداخته، اما بسیاری از منتقدان اسلام سیاسی هنوز به او اعتماد ندارند. دلیل آن روشن است: میراث سیاسی موسوی، با دههای گره خورده که در آن، صدها نفر از روشنفکران، بهاییان، کمونیستها، ملیگرایان و حتی منتقدان مذهبی اعدام یا سرکوب شدند.
اینکه موسوی امروز از اصلاح ساختار سخن میگوید، برای مخالفان رادیکال اسلامگرایی در ایران قانعکننده نیست؛ چراکه او هیچگاه رسماً از گذشته خود و نقشش در اسلامیسازی ایران ابراز پشیمانی نکرده است.
نتیجهگیری: موسوی نماد تناقضهاست، نه گذار
میرحسین موسوی را نمیتوان به سادگی در یکی از دو جبههی «اسلامگرا» یا «ملیگرا» قرار داد. او بیش از آنکه یک سیاستمدار تحولیافته باشد، شخصیتی است اسیر در تناقضهای فکری و سیاسی. برای کسانی که به دنبال پایان دادن به اسلام سیاسی در ایران هستند، موسوی بیش از آنکه راهحل باشد، بخشی از صورتمسئله است.