“compiled:Sophia Bennett”
در حرفهای که با مرگ سر و کار دارد، اعتماد همهچیز است. خانوادهها در شکنندهترین لحظات زندگیشان، پیکر عزیزانشان را به دست مدیران مراسم کفنودفن میسپارند تا با کرامت و حرمت با آنها رفتار شود. اما در پاسادنا، کالیفرنیا، این اعتماد به شکلی هولناک و بیرحمانه توسط خانوادهی لمب-سانس نابود شد.
در حالیکه مردم آنها را نمایندهای از ارزشهای خانوادگی و مسیحی میدانستند، در پشت درهای بسته، چیزی بهمراتب تاریکتر و وحشتناکتر رخ میداد. آنچه در نهایت کشف شد، یکی از مخوفترین رسواییهای تاریخ ایالات متحده در حوزهی کفنودفن بود.
ظهور یک امپراتوری بهظاهر مذهبی
موسسهی کفنودفن لمب، که توسط «لارنس لمب» بنیانگذاری شده بود، مدتی طولانی نمادی از سنت، وقار و اخلاق مسیحی در پاسادنا بهشمار میرفت. اما با واگذاری مدیریت به نوهاش، دیوید سانس، در دههی ۱۹۸۰، همهچیز تغییر کرد.
با افزایش محبوبیت «سوزاندن اجساد» (cremation)، دیوید سانس به مشتریان خودش و حتی دیگر مراکز کفنودفن منطقه، خدمات ارزانقیمتی ارائه داد. راز این قیمت پایین؟ چیزی به خانوادهها گفته نمیشد، اما واقعیت این بود که سانس برای کاهش هزینهها، اجساد را بهصورت گروهی و انبوه میسوزاند — گاهی تا ۲۰۰ جسد در یک بار!
دندانهای طلا، استخوانهای شکسته، و خاکسترهای دروغین
کارمندان پیشین این مرکز بعدها پرده از جزئیات تکاندهندهای برداشتند: شکستن اندامها برای جا دادن بیشتر در کوره، جدا کردن اشیای قیمتی از اجساد، و تقسیم خاکسترها بین خانوادهها بدون ارتباطی با عزیز از دسترفتهشان.
در مستند «مردهشوی» (The Mortician) که از شبکه HBO پخش شد، سانس با بیاحساسی از کشیدن دندانهای طلا از اجساد و نگهداری آنها در لیوانی با برچسب «Au» (نماد طلا) سخن میگوید. همسر سابقش نیز تایید کرده که او این دندانها را میفروخت.
سانس در یک مصاحبه ضبطشده میگوید: «بعد از مرگ، دیگه اون فرد وجود نداره… فقط یه جسمه. هیچ ارزشی نداره.»
بوی مرگ از بیابان، و پایان رازها
سرانجام راز این عملیات هولناک زمانی برملا شد که یک کهنهسرباز جنگ جهانی دوم، بوی تعفنی را از بیابانی در نزدیکی محل سوزاندن اجساد استشمام کرد — بویی که به گفته خودش، او را به یاد آشوویتس انداخت. او با پلیس تماس گرفت.
در پی بررسیها، ماموران به کورهای سفالگری دست یافتند که برای سوزاندن اجساد بهصورت گروهی استفاده میشد. ارقام نیز شگفتانگیز بود: در سال ۱۹۸۲، موسسه فقط ۱۹۴ مورد سوزاندن گزارش داده بود. اما چهار سال بعد، این عدد به بیش از ۲۵،۰۰۰ رسید.
با دیدن این تناقضات، پلیس وارد عمل شد.
جنایتهایی فراتر از توهین به مردگان
اما کشفیات پلیس فقط به بیحرمتی نسبت به مردگان محدود نشد. دیوید سانس متهم به استخدام افراد برای حمله به رقبای صنفیاش شد. یکی از آنها، «تیموتی واترز»، پس از تهدیدهای مکرر، دچار ایست قلبی شد و جان باخت. گرچه اتهام قتل او بعداً بهدلیل نبود شواهد کافی کنار گذاشته شد، اما شبهات همچنان باقیست.
یکی از کارمندان دیگر، «ران جردن»، اندکی پس از ابراز تمایل به خروج از کسبوکار، خودکشی کرد — مرگی که برخی آن را مرتبط با آگاهیاش از پشت پرده ماجرا میدانند.
شواهد نشان میدهد این رسوایی فقط حاصل اقدامات یک نفر نبوده است. کارمندان سابق میگویند تمام اعضای خانواده لمب-سانس از ماجرا خبر داشتند — از جمله مادر دیوید، «لوریآن»، که ظاهراً کشوهایی پر از خاکسترهای بدون برچسب داشت و طبق دستورالعملی آنها را بین ظروف مختلف بر اساس وزن تقسیم میکرد: مرد، زن، کودک، نوزاد.
محاکمه، زندان، و آزادی دوباره
در سال ۱۹۸۹، دیوید سانس اتهامات را پذیرفت — از جمله اتهاماتی چون بیاحترامی به اجساد و انجام سوزاندنهای غیرقانونی. او به پنج سال زندان محکوم شد، اما فقط دو سال را گذراند.
پس از نقض شرایط آزادی مادامالعمرش، در سال ۲۰۱۳ دوباره بازداشت شد، اما در سال ۲۰۲۳ آزاد شد — درست زمانی که مستند The Mortician حقایق تلخ زندگیاش را به خانههای آمریکاییها آورد.
قوانینی که خیلی دیر تصویب شدند
این پرونده باعث اصلاحات اساسی در قوانین کفنودفن در کالیفرنیا شد. اکنون بازرسیهای غافلگیرکننده الزامی هستند و برداشتن اشیای قیمتی از اجساد بدون اجازه، جرم جنایی محسوب میشود.
اما این اصلاحات برای هزاران خانوادهای که به آن مرکز اعتماد کرده بودند، بسیار دیر از راه رسیدند. کسانی که خاکستری بینام، عزیزی بیقبر و حقیقتی تلخ در آغوش گرفتند.