“سردبیر: شاپور –ت”
در میانهی شب، زمانی که صدای آژیرها در تلآویو و تهران همزمان طنینانداز شد، بار دیگر جهان با چهرهی عریان نزاعی آشنا اما وارد مرحلهای نو مواجه شد: جنگ مستقیم ایران و اسرائیل. اما آنچه در این میان از همه برجستهتر است، الگوی تکرارشوندهی رفتار جمهوری اسلامی و علی خامنهای است؛ الگویی که هر بار با رجزخوانی و ادعاهای توخالی آغاز میشود، اما در نهایت با تسلیم در بدترین موقعیت ممکن پایان مییابد.
آغاز بحران: حمله اسرائیل به عمق هستهای ایران
در واکنش به تهدیدهای هستهای جمهوری اسلامی، اسرائیل با بیسابقهترین حملات هوایی خود، بیش از ۴۰۰ هدف از جمله تاسیسات نطنز و اصفهان را بمباران کرد. این حملات نهتنها زیرساختهای هستهای را برای هفتهها فلج کرد، بلکه به کشتهشدن چهرههای کلیدی نظامی و علمی جمهوری اسلامی منجر شد؛ چهرههایی که سالها صرف ساختن “قدرت بازدارنده” کرده بودند، قدرتی که در نخستین حمله فروپاشید.
پاسخ جمهوری اسلامی: نمایش قدرت یا واکنش احساسی؟
پاسخ جمهوری اسلامی به این حملات، پرتاب انبوهی از موشکها و پهپادها بود؛ حملاتی که خساراتی در تلآویو وارد کرد اما نهتنها بر موازنه قدرت تأثیری نگذاشت، بلکه اسرائیل را برای حملات بعدی مصممتر کرد. علیرغم تبلیغات تلویزیون دولتی جمهوری اسلامی و پخش تصاویر مردم در حال پخش شیرینی، واقعیت آن است که ایران وارد بازیای شده که توان ادامهاش را ندارد.
لغو مذاکرات: وقتی فرصتها دود میشوند
قرار بود مذاکرات غیرمستقیم ایران و آمریکا درباره احیای توافق هستهای، یکشنبه با میانجیگری عمان برگزار شود. اما این گفتوگوها لغو شد. این اولین بار نیست که جمهوری اسلامی به جای استفاده از دیپلماسی در زمان قدرت نسبی، آن را تا مرحلهی ضعف کامل به تعویق میاندازد. اکنون نیز مانند موارد پیشین، در حالی که تحریمها، فشارهای داخلی، و اکنون حملات نظامی، جمهوری اسلامی را در موقعیتی متزلزل قرار داده، زمزمهی بازگشت به میز مذاکره شنیده میشود.
رفتار تکراری: قهرمانان پوشالی، صلح در ضعف
نظام جمهوری اسلامی همواره در یک چرخه معیوب گرفتار است:
-
زمانی که در موقعیت قدرت نسبی قرار دارد، دچار توهم شده و به زبان تهدید متوسل میشود.
-
وقتی با واکنش جدی و ضربهی واقعی مواجه میشود، عقبنشینی و نرمش را آغاز میکند.
-
و در نهایت، زمانی تن به صلح میدهد که تقریباً همهچیز را از دست داده است.
این الگو را در پایان جنگ ایران و عراق، در توافق هستهای برجام، و اکنون در مواجهه با اسرائیل نیز میبینیم. در همهی این موارد،نظام و خامنهای تا آخرین لحظه بر طبل مقاومت کوبید و در نهایت، به ناچار عقبنشینی کرد.
خط آتش به قلب تهران: وقتی تهدید از شعار فراتر میرود
سخنان وزیر دفاع اسرائیل که هشدار داد “اگر خامنهای به حملات ادامه دهد، تهران خواهد سوخت”، صرفاً یک تهدید لفظی نبود، بلکه نشانهای روشن از تغییر موازنهی قدرت در منطقه بود. امروز، برخلاف گذشته، مرکز سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی خود به نقطهی هدف تبدیل شده و تهران دیگر تنها نظارهگر جنگهای نیابتی در غزه، لبنان و سوریه نیست. خامنهای اگر تصور میکرد که خطوط قرمز فقط در مرزهای دیگر کشورهاست، حالا باید بپذیرد که پایتخت ایران، بهوضوح وارد شعاع آتش شده است.
نتیجهگیری:
جمهوری اسلامی، با راهبردی پر از توهم قدرت، بار دیگر کشور را به آستانهی فاجعهای تمامعیار رسانده است. اما طبق معمول، تنها زمانی به فکر صلح خواهد افتاد که هزینهی جنگ غیرقابلتحمل شود. شاید زمان آن رسیده که مردم ایران از خود بپرسند: چرا باید همیشه در ضعیفترین حالت، تسلیم شویم؟